از آنجایی كه امام عسكری علیه السلام را در محّله عسكر ـ كه محل سكونت سپاهیان ترك عباسی بود ـ جای داده بودند به آن حضرت عسكری علیه السلام میگویند.
حضرت حجت بن الحسن امام زمان علیه السلام یگانه فرزند و جانشین امام حسن عسكری علیه السلام است كه بعد از آن حضرت سكاندار كشتی ولایت و امامت گردید و امروزه آفتاب وجودش در پشت پرده غیب قرار گرفته است و به اراده خداوند متعال ظهور نموده و جهان را با نور وجودش پر از عدل و داد خواهد ساخت.
در مورد امامت امام عسكری علیه السلام روایات متعددی از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است كه یكی از آن روایات چنین است: یحیی بن یسار قنبری میگوید: امام هادی علیه السلام چهار ماه قبل از شهادت خویش به فرزندش امام حسن عسكری علیه السلام وصیت كرد و به امامت و خلافت او اشاره نمود و در آن حال مرا به همراه عده ای از دوستان و شیعیان بر آن گواه گرفت.(3) در این نوشتار فرازهایی از ویژگی های برجسته فردی و اجتماعی آن حضرت را میخوانیم:
1 ـ عبادت امام عسكری علیه السلام همانند پدران گرامی خود در توجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر كاری دست میكشید و چیزی را بر نماز مقدم نمیداشت. ابوهاشم جعفری در این مورد میگوید: روزی به محضر امام یازدهم مشرف شدم، امام مشغول نوشتن چیزی بود، وقت نماز رسید، امام نوشته را كنار گذاشته و به نماز ایستاد...(4) عبادت امام عسكری علیه السلام آن چنان قلب ها را مجذوب خود مینمود كه دیگران را به یاد خدا می انداخت و حتی افراد گمراه و منحرف رابه راه صحیح هدایت نموده و اهل عبادت و تهجد مینمود و بدترین افراد در اثر جذبه ملكوتی آن بزرگوار به بهترین انسانها تبدیل میشدند.
روزی برخی از عباسیان از صالح بن وصیف (رئیس فرماندهان نظامی مهتدی عباسی) خواستند كه بر امام عسكری علیه السلام سختگیری نماید. او گفت: دو نفر از بدترین و سختگیرترین زندانبانان خود را بر ابو محمدابن الرضا (امام عسكری علیه السلام) گماشته ام، امّا آن دو در اثر معاشرت با او منقلب شده و در عبادت و مناجات به مراحل عالی قدم گذاشته اند. سپس آندو زندانبان را فراخوانده و در حضور عباسیان از حالات امام عسكری علیه السلام سؤال كرد و آنان گفتند: ما چه بگوییم در مورد كسی كه روزها روزه میگیرد و همه شب به عبادت می ایستد و به غیر ذكر و سخن خدا هیچ سخن دیگری بر زبان نمی آورد و هنگامی كه به ما نظاره میكند، بر بدن ما لرزه افتاده و كنترل خود را از دست میدهیم! وقتی عباسی ها چنین دیدند منقلب شده و برگشتند.(5)2 ـ سخاوت از آنجا كه امامان معصوم علیهم السلام برترین نمونه و اسوه كامل صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد میتواند برای پیروانشان درس آموز باشد. و یكی از آن صفات زیبا، سخاوت است. ما در مورد سخاوت امام عسكری علیه السلام فقط به نقل یك روایت بسنده میكنیم:
محمد بن علی میگوید: زمانی بر اثر تهیدستی كار زندگی بر ما سخت شد. پدرم گفت: بیا با هم به نزد ابو محمد (امام عسكری علیه السلام) برویم. میگویند او مردی بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را میشناسی؟ گفت: نه، او را هرگز ندیده ام.
با هم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است كه آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را برطرف كنیم. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای پرداخت بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر!
من پیش خود گفتم: كاش برای من هم سیصد درهم دستور دهد كه با صد درهم آن یك مركب بخرم و صد درهم برای مخارج و صد درهم برای پوشاك باشد تا به كوهستان (در اطراف همدان و قزوین) بروم. هنگامی كه به سرای امام رسیدیم، غلام آن حضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام كردیم، امام به پدرم فرمود: «یا عَلِيُّ! ما خَلَّفَكَ عَنّا اِلی هذَا الوَقْتِ؟؛ ای علی! چرا تا كنون نزد ما نیامدهای؟» پدرم گفت: ای آقای من! خجالت میكشیدم با این وضع نزد شما بیایم.
وقتی از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، غلام آمده و كیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاك، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه كیسه ای دیگر درآورده وبه من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مركب و صد درهم برای پوشاك و صد درهم دیگر برای سایر هزینه ها، اما به كوهستان نرو بلكه به سوراء برو... .(6) 3 ـ زهد و ساده زیستی كامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسكری علیه السلام میگوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی كه به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: وليّ خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف میپوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان میدهد و از پوشیدن چنین لباسی باز میدارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم كه آن حضرت پوشاكی سیاه و زبر بر تن نموده است. آنگاه فرمود: «یا كامِلُ! هذا لِلّهِ وَ هذا لَكُمْ؛ این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم كه روی آن پوشیده ام برای شماست!(7)» 4 ـ جذب عواطف و صید دلهای مشتاق فضائل و كمالات معنوی آن حضرت موجب شده بود كه دوست و دشمن شیفته آن حضرت شده و از صمیم قلب به آن حضرت ارادت بورزند و وجود گرامی امام را خواسته یا ناخواسته محترم شمارند. به دو نمونه در اینجا اشاره میكنیم:
1 ـ احمد بن عبیدالله بن خاقان قمی نماینده خلیفه عصر و متصدی خراج شهر قم بود. او با اینكه یكی از دشمنان سرسخت و از آزار دهندگان اهل بیت علیهم السلام بود، در مورد ویژگی های اخلاقی امام حسن عسكری علیه السلام میگوید: من در شهر سامراء هیچ كس از علویان را ازلحاظ رفتار و وقار و پاكدامنی و نجابت و بزرگواری برتر از ابو محمد ابن الرضا (امام عسكری علیه السلام) نه دیدم و نه شناختم. او در میان خاندان خویش و قبیله بنی هاشم و سرلشكران و وزیران و سایر مردم و حتی در میان سالخوردگان و اشراف محترم تر و عزیزتر از همه بود، این حقیقت را من با چشم خودم مشاهده كردم.
روزی در كنار پدرم ـ كه یكی از افراد سرشناس دستگاه خلافت بود ـ ایستاده بودم و در آن روز پدرم جلسه عمومی داشت و همه افراد را به حضور میپذیرفت. ناگهان نگهبانان خبر آوردند كه ابو محمد، ابن الرضا دم در ایستاده است. پدرم با صدای بلند گفت: اجازه دهید وارد شود.
من از این گفت و گو شگفت زده شدم، زیرا تا آن لحظه ندیده بودم كه در حضور پدرم جز خلیفه و ولیعهد وی، كس دیگری را با كنیه به او معرفی نمایند. سپس تازه جوانی گندمگون، خوش قامت، زیباروی و با اندامی موزون، با جلال و وقار ویژه وارد اتاق شد. پدرم با دیدن وی از جای برخاست و چند قدم به استقبالش رفت، با آنكه تا آن لحظه ندیده بودم كه چنین رفتاری را با یك نفر هاشمی و یا یكی از فرماندهان لشكری نشان داده باشد. چون نزدیكش رسید، دست بر گردن او انداخته و از صورت و سینه اش بوسیده و دستش را گرفت و در روی تخت خود نشانید وخودش نیز پهلوی او نشست و با او به گفت و گوی صمیمانه پرداخت.
پدرم در ضمن صحبت به او «فدایت شوم» میگفت. از برخورد احترام آمیز پدرم با این جوان ناشناس هر لحظه بر حیرتم افزوده میشد. هنگام خداحافظی پدرم با احترام فوق العاده او را بدرقه كرده و او رفت.
احمد بن خاقان در ادامه می افزاید: بعد از رفتن او، من به غلامان پدرم گفتم: این چه كسی بود كه او را در حضور پدرم با كنیه یاد كردید و پدرم با او این چنین رفتاری محترمانه داشت؟!
گفتند: او یكی از علویان است كه به او حسن بن علی میگویند وبه ابن الرضا معروف است. شگفتی من بیشتر شد. هنگام شب وقتی پدرم تنها شد، به او گفتم: پدر! این جوان كه صبح او را دیدم چه كسی بود كه نسبت به او چنین احترام نمودی و در گفت و گوی با او «فدایت شوم» میگفتی؟! و خودت و پدر و مادرت را فدایش می ساختی؟ گفت: «پسرم! او امام رافضیان است، او حسن بن علی است كه به ابن الرضا معروف است.» آنگاه پدرم بعد از اندكی سكوت در ادامه سخنانش چنین گفت: پسر جان! اگر حكومت از دست خلفاء بنی عباس بیرون رود، هیچ كس از بنی هاشم جز او سزاوار آن نیست و این به جهت فضیلت، پاكدامنی، زهد و پرهیزگاری و اخلاق شریف و شایستگی ذاتی اوست. اگر پدر او را دیده بودی، مردی بزرگوار، نجیب و شخصیت با فضیلتی را دیده بودی.» با شنیدن این سخنان اندیشه و نگرانیم دو چندان شد و خشمم نسبت به پدر افزون گشت. به نظرم سخنان پدر اغراق آمیز می آمد و بعد از آن دلم میخواست در مورد حسن بن علی پرس و جو كنم و پیرامون شخصیت وی كاوش و بررسی نمایم. از هیچ یك ازبنی هاشم و سران سپاه و نویسندگان و قاضیان و فقیهان و دیگر افراد، درباره حسن بن علی سؤالی نكردم مگر آنكه او را نزد آنان در نهایت بزرگی و ارجمندی یافتم. مقام بلند و سخنان نیك و تقدم بر فامیل و سایر بزرگان، از جمله ویژگی هایی بود كه من از زبان آنان در ستایش حسن بن علی شنیدم. بعد از این، ارزش و مقام وی در نظرم بزرگ آمد و فهمیدم كه دوست و دشمن او را به نیكی یاد كرده و میستایند.
احمد بن خاقان در ادامه سخنان خویش بعد از نقل ماجرای شهادت امام حسن عسكری علیه السلام میگوید: بعد از رحلت او، جعفر(برادر امام حسن عسكری علیه السلام) نزد پدرم آمد و گفت: «مقام و منصب برادرم را به من بده. من سالی بیست هزار دینار برایت میفرستم.» پدرم به او تندی كرده و گفت: ای احمق! سلطان به روی كسانی كه به امامت پدر و برادرت معتقد بودند شمشیر كشید تا آنها را از عقیده شان برگرداند و نتوانست این كار را عملی سازد(زیرا مردم از روی اخلاص و صمیمیت به آنها معتقد بودند.) پس اگر شیعیان، پدر و برادر تو را امام میدانند، نیازی به سلطان و غیر سلطان نداری كه منصب آنها را به تو بدهند و اگر نزد شیعیان این منزلت را نداری، بوسیله ما بدان نخواهی رسید.
پدرم به خاطر این سخن جعفر، او را پست و كم عقل خواند، وی را بیرون كرد و تا زنده بود به او اجازه ورود نداد.(8) 2 ـ محمد بن اسماعیل میگوید: علی بن نارمش كه دشمن ترین افراد نسبت به اولاد علی بن ابی طالب علیهم السلام بود، موظف به زندان بانی امام حسن عسكری علیه السلام شد. به او دستور دادند كه هر چه میتوانی بر او سخت بگیر. حضرت عسكری علیه السلام بیش از یك روز نزد او نبود كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جایی رسید كه در برابر امام عسكری علیه السلام چهره بر خاك میگذاشت و دیده از زمین بر نمیداشت. امام از نزد او خارج شد در حالی كه بصیرت او به آن حضرت از همه بیشتر و ستایشش برای او از همه نیكوتر بود.(9) 5 ـ پرورش نیروی تفكر و تعقل در افراد اسحاق كندی فیلسوف عراق بود. او به تألیف كتابی با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوین این كتاب گردید كه از مردم كناره گرفته و به تنهایی در خانه خویش به این كار مبادرت میورزید، تا اینكه یكی از شاگردانش به محضر پیشوای یازدهم شرفیاب شد.
امام به او فرمود: «آیا در میان شما یك مرد رشید پیدا نمیشود كه استاد شما را از این كارش منصرف سازد؟!» عرض كرد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه میتوانیم در این كار یا كارهای دیگر به او اعتراض كنیم؟!
امام فرمود: «آیا آنچه بگویم به او می رسانی؟» گفت: آری. فرمود: «نزد او برو با او انس بگیر و او را در كاری كه میخواهد انجام دهد یاری نما، آنگاه بگو سؤالی دارم، آیا میتوانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال میدهد. بگو: اگر پدیدآورنده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال میدهی كه منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر از آن باشد كه پنداشته ای؟ خواهد گفت: امكان دارد. و او اگر به مطلبی توجه كند، میفهمد و درك میكند. هنگامی كه جواب مثبت داد، بگو: از كجا اطمینان پیدا كرده ای كه مراد و منظور عبارات قرآن همان است كه تو میگویی؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیده ای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد متكلّم آن به كار میبری؟!» آن شخص نزد اسحاق كندی رفت و همانطوری كه امام به او آموخته بود، با مهربانی تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح كرد و او را به تفكر و اندیشیدن وادار نمود. اسحاق كندی از او خواست سؤال خود را تكرار كند، در این حال به فكر فرو رفت و این احتمال به نظر او ممكن آمده و قابل دقت بود، برای همین شاگردش را قسم داد كه منشأ این پرسش را برای او بیان كند. او گفت: به ذهنم رسید و پرسیدم. استاد گفت: باور نمیكنم كه به ذهن تو و امثال تو این پرسش خطور نماید، راستش را بگو، این سؤال را از كجا آموخته ای؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسكری به من یاد داد. استاد گفت: آری، الان حقیقت را گفتی. چنین سؤالی جز از آن خاندان نمی تواند باشد. آنگاه نوشته های خود را در این زمینه در آتش سوزانید.(10) 6 ـ ترویج فرهنگ صرفه جویی برنامه ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساخت های توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یك جامعه محسوب میشود. در سیره امام حسن عسكری علیه السلام در این رابطه نكات قابل توجهی وجود دارد و در ذیل نمونه ای از آن را میخوانیم:
محمد بن حمزه سروری میگوید: توسط ابوهاشم جعفری - كه با هم دوست بودیم- نامه ای به محضر امام عسكری علیه السلام نوشته و درخواست كردم كه آن حضرت دعا كند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی كه جواب را توسط ابوهاشم دریافت كردم، آن حضرت نوشته بود: «ماتَ ابْنُ عَمِّكَ يَحْیيَ بْنِ حَمْزَة وَ خَلَّفَ مِأَةَ أَلْف دِرْهَمٍ وَ هِيَ وارِدَةٌ عَلَيْكَ، فَاشْكُرِاللّهَ وَ عَلَيْكَ بِالأِْقْتِصادِ وَ اِيّاكَ وَ الْأِسْرافَ، فَاِنَّهُ مِنْ فِعْلِ الشَّيْطَنَةِ؛ پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهم ها بر تو وارد میشود (به ارث به تو میرسد) پس خدا را سپاسگذاری كن و بر تو باد به میانه روی، و از اسراف بپرهیز كه اسراف از رفتارهای شیطانی است.» بعد از چند روزی، پیكی از شهر حرّان آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامه ای كه بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم كه پسرعمویم یحیی بن حمزه دقیقا همان روزی فوت كرده است كه امام علیه السلام آن خبر را به من داد.
به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بعد از ادای حقوق الهی و احسان به برادرهای دینی ام، طبق دستور امام علیه السلام زندگی خود را بر اساس میانه روی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی كه در گذشته فردی مبذّر و اسراف كار بودم.(11) 7 ـ تأكید بر اصل قرآنی تقیه امام عسكری علیه السلام برای حفظ نهضت اسلامی و ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام از روش های مختلفی استفاده میكرد. آن حضرت چون در عصر حاكمیت مستبدترین سلاطین عباسی زندگی میكرد و از خطرات بزرگ نسبت به مذهب شیعه و پیروان آن آگاه بود، همواره پیروان خود را به رعایت اصل قرآنی تقیه سفارش مینمود. آن حضرت طبق آیه تقیه كه در سوره آل عمران بیان شده است: «لايَتَّخِذِ الْمُؤْمِنوُنَ الْكافِرینَ أَوْلیآءَ مِنْ دوُنِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فی شَيْءٍ اِلاّ أَنْ تَتَّقوُا مِنْهُمْ تَقیةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ اِلَی اللّهِ الْمَصیرُ(12)»؛ «افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، كافران را به دوستی بگیرند و هركس چنین كند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد مگر اینكه از آنان به نوعی تقیه كنید و خداوند شما را از (عقوبت) خود بر حذر میدارد و بازگشت به سوی خداست.»، شیعیان را به تقیه توصیه نموده و به این ترتیب از جان شیعیان پاسداری و حفاظت میكرد. به روایتی در این زمینه توجه كنید:
حلبی (یكی از ارادتمندان امام عسكری علیه السلام) میگوید: در شهر سامراء در روزی كه قرار بود امام حسن عسكری علیه السلام به بیرون از منزل تشریف بیاورد، به اتفاق عده ای از شیعیان برای ملاقات آن حضرت در بیرون منزلش به انتظار ایستادیم. در آن حال نامه ای از امام علیه السلام دریافتیم كه آن حضرت نوشته بود: «أَلا لايَسْلِمَنَّ عَلَيَّ أَحَدٌ وَ لا يُشیرَ اِلَيَّ بِيَدِهِ وَ لايُومی فَاِنَّكُمْ لاتُؤْمِنوُنَ عَلی أَنْفُسِكُمْ(13)؛ كسی [در این موقعیت] به من سلام نكند و با دست خود به من اشاره ننماید و [حتی كوچكترین] اشاره ای نكند، برای اینكه شما امنیت جانی ندارید.» 8 ـ تبیین جایگاه آل محمد علیهم السلام در جامعه ابوهاشم میگوید: از امام حسن عسكری علیه السلام تفسیر آیه زیر را پرسیدم: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذینَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ باِذْنِ اللّهِ»(14)؛ «سپس این كتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم، از میان آنها عده ای بر خود ستم كردند و عده ای میانه رو بودند و گروهی به اذن خدا در نیكی ها پیشی گرفتند.» امام علیه السلام فرمود: هر سه دسته مربوط به آل محمد صلی الله علیه و آله میباشند. آنكه بر خود ظلم روا داشته، كسی است كه اقرار به امام ننموده است و مقتصد كسی است كه عارف به مقام امام است و گروه سوم و اشخاصی كه سبقت درگرفتن فیض و خیرات دارند، امامان معصوم علیهم السلام هستند.
ابو هاشم میگوید: من در فكر فرو رفتم كه این چه عظمتی است كه نصیب امامان معصوم علیهم السلام شده و مقداری هم اشك ریختم. امام عسكری علیه السلام نگاهی به من انداخته و فرمود: مقام ائمه بالاتر از آن است كه تو در مورد عظمت شأن آل محمد صلی الله علیه و آله می اندیشی! شكر خدا را به جا آور كه تو را از تمسك كنندگان به ریسمان ولایت آل محمد صلی الله علیه وآله قرار داده است و روز قیامت؛ زمانی كه سایر مردم با رهبرانشان محشور میشوند، تو در ردیف پیروان آل محمد صلی الله علیه و آله بوده وبا آنان محشور خواهی شد. تو بهترین راه را انتخاب نموده ای!(15) 9 ـ اهتمام به دو اصل تولی و تبری سیره عملی امام عسكری علیه السلام در صحنه های اجتماعی، نكات برجسته ای برای پیروان آن حضرت دارد. یكی از مهمترین فرازهای سیره اجتماعی آن حضرت، توجه به دو اصل تولی و تبری میباشد. در موارد متعدد و مناسبت های به دست آمده، امام یازدهم علیه السلام شیعیان رابه دوستی اهل بیت علیهم السلام و بیزاری از دشمنان آنان ترغیب می نمود. به عنوان مثال روزی علی بن عاصم كوفی كه مردی نابینا بود به محضر امام شرفیاب شد. او ضمن گفت و گو با حضرت، ارادت خالصانه خویش را به خاندان نبوت اظهار نموده وگفت: من از یاری عملی شما ناتوانم و به غیر از ولایت و محبت شما و بیزاری از دشمنانتان و لعن به آنان در خلوتها سرمایه ای ندارم، با این حال وضعیت من چگونه خواهد بود؟!
امام عسكری علیه السلام فرمود: پدرم از جدم رسول خدا روایت نمود كه: «مَنْ ضَعُفَ عَلی نُصْرَتِنا أَهْلِ الْبَيْتِ وَ لَعَنَ فی خَلَواتِهِ أَعْداءَنا بَلَغَ اللّهُ صَوْتَهُ اِلی جَمیعِ الْمَلائِكَةِ... فَاِذا بَلَغَ صَوْتُهُ اِلَی الْمَلائِكَةِ اسْتَغْفَروُا لَهُ وَ أَثْنَوْ عَلَيْهِ؛ هركس توانایی یاری نمودن ما اهل بیت را نداشته باشد و در خلوت هایش به دشمنان ما لعنت بفرستد، خداوند صدای او را به همه فرشتگان میرساند... هنگامی كه صدای او به فرشتگان برسد، آنان برای وی طلب آمرزش نموده و او را میستایند.» امام علیه السلام در ادامه می فرماید: آن فرشتگان میگویند: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی رُوْحِ عَبْدِكَ هذَا الَّذی بَذَلَ فی نُصْرَةِ أَوْلِیائِهِ جُهْدَهُ وَ لَوْ قَدَرَ عَلی أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ لَفَعَلَ؛ خدایا بر روح این بنده ات درود فرست كه در یاری اولیائش تمام تلاش خود را انجام میدهد و اگر بیش از این توانایی داشت انجام میداد.» در این حال از طرف خدای سبحان ندا می آید كه ای ملائكه من! من دعای شما را درحق این بنده ام اجابت كردم و بر روح او درود فرستادم و در ردیف ارواح ابرار و از بهترین بندگان برگزیده خویش گردانیدم.(16)» احمدبن مطهر میگوید: یكی از شیعیان به امام عسكری علیه السلام نامه نوشته و در مورد ارتباط با واقفیه(17) سؤال كرد. آن حضرت در جواب نوشت: «آنها را دوست نداشته باشید، به عیادت مریض های آنان نروید، در تشییع جنازه هایشان شركت نكنید، بر مرده هایشان نماز نخوانید و در این مورد فرقی نمیكند كه كسی امامت یكی از امامان معصوم را انكار كند یا اینكه فردی كه دارای مقام امامت از طرف خدانیست را جزء امامان معصوم بداند و یا (مانند مسیحیان) قائل به تثلیث باشد. بدانید كه منكر آخرین امامان معصوم علیه السلام همانند انكار كننده امامان قبلی است و هركس به تعداد امامان بیفزاید مثل كسی است كه از امامان معصوم كم میكند.(18) 10 ـ پاسخ به پرسش های روز یكی از مهمترین موارد در سیره اجتماعی امام عسكری علیه السلام پاسخ گویی به شبهه های فرهنگی و دینی جامعه بود.
ابوهاشم جعفری میگوید: روزی ابوبكر فهفكی از امام یازدهم پرسید: چرا زن بی نوا درارث یك سهم و مرد دو سهم میبرد. امام فرمود: «چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نیست و نیز پرداخت دیه قتل خطا بر عهده مردان است و بر زن چیزی نیست.(19)» ابوهاشم در ادامه می افزاید: من پیش خود گفتم كه قبلاً شنیده بودم «ابن ابی العوجا» از امام صادق علیه السلام همین را پرسید و همین جواب را شنید. در این هنگام كه از قلب من چنین سخنی خطور نمود، حضرت رو به من نموده و فرمود: «آری، این سؤال ابن ابی العوجاء است و وقتی سؤال همان است، پاسخ ما نیز همان خواهد بود. اول و آخر ما در علم و منزلت مساوی هستند و برای رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیر مؤمنان فضیلت و امتیازشان ثابت است.(20)» 11 ـ تشویق عالمان و دانشمندان راستین حمایت ائمه اطهار علیهم السلام از دانشمندان راستین و متفكران متعهد، در گسترش فرهنگ غنی و مترقی اهل بیت علیهم السلام نقش مهمی داشت.
امام عسكری علیه السلام با قدر دانی از چهرهه ای فرهنگی شیعه، جرقه امید را در دل دانشوران و دانش دوستان پدید می آورد و آنان را برای تلاش هرچه بیشتر در راه گسترش فرهنگ شیعه امیدوارتر میساخت.
ابوهاشم جعفری از یاران راستین امام عسكری علیه السلام و از نوادگان جعفر طیار علیه السلام میگوید: روزی كتاب «یوم و لیله» از تألیفات یونس بن عبدالرحمن را به حضرت امام حسن عسكری علیه السلام عرضه كردم. حضرت آن را مطالعه نموده و پرسید: این كتاب تألیف كیست؟ گفتم: این از آثار یونس بن عبدالرحمن از منتسبین به آل یقطین است. امام علیه السلام فرمود: «أَعْطاهُ اللّهُ بِكُلِّ حَرْفٍ نوُرا يَوْمَ القِیامَةِ؛خداوند در مقابل هر حرف (كه در این كتاب نوشته،) نوری برای او در قیامت عطا فرماید.(21)» همچنین امام عسكری علیه السلام در نامه ای به علی بن بابویه قمی -از دانشمندان برجسته شیعه در قم- به نحو شایسته ای او را می ستاید. در بخشی از آن نامه آمده است: ای بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقیه شیعیان من، ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند متعال تو را بر اموری كه مورد رضای اوست موفق بگرداند و برای تو فرزندان صالح و شایسته عطا فرماید. ای مرد دانشمند و مورد اطمینان من، ابالحسن! صبركن و شیعه مرا به صبر فرمان ده، همانا زمین از آن خداست كه بندگانش را وارث آن میسازد. و سرانجام نیكو برای پرهیزگاران است و سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو و بر همه شیعیانم باد.22» 12 ـ رهبری مبارزات سرّی پیشوای یازدهم علی رغم فشارهای شدید سیاسی و با وجود حضور اجباری در مناطق نظامی و تحت كنترل، با تیز بینی خاصی با دوستان و شیعیان خویش ارتباطی عمیق ایجاد كرده بود.
به عنوان نمونه: امام حسن عسكری علیه السلام در یكی از روزها داود بن اسود را فرا خوانده و چوبی گرد و دراز به اندازه كف دست در اختیارش گذاشت و دستور داد كه آن را به عثمان بن سعید عَمْری از افراد مورد اعتماد امام عسكری علیه السلام و اولین نائب خاص حضرت مهدی علیه السلام برساند.
او میگوید: به قصد اجرای فرمان حضرت امام حسن عسكری علیه السلام به راه افتادم. در راه با سقّایی روبه رو شدم كه استرش راه را سدّ كرده بود. من آن چوب را به هدف راندن استر بالا برده و به حیوان زدم. ناگهان چوب شكسته و شكاف برداشت، چون چشمم به قسمت شكافته چوب افتاد نامه هایی را دیدم كه در داخل آن جاسازی شده بود. با عجله چوب را در آستینم پنهان كردم. دراین حال مرد سقّا شروع كرد به داد و فریاد كردن، به من و سرورم دشنام میداد. بعد از انجام مأموریت، به خانه امام علیه السلام بازگشتم. عیسی از خدمتگزاران آن حضرت به نزدم آمد و گفت: مولای تو میگوید: «چرا استر را زدی و چوب را شكستی؟! دیگر كاری نكن كه نیازی به عذر خواهی داشته باشد و از تكرار خطای خود خودداری نما. اگر شنیدی كسی به ما دشنام میدهد اعتنا نكن و از معرفی خود پرهیز كن، چون ما در سرزمینی بد زندگی میكنیم. پس راه خود را برو و بدان كه اخبار و احوال تو به ما میرسد.(23)» 13 ـ نجات جامعه از بحرانهای سرنوشت ساز در سامراء قحطی سختی پیش آمد، معتمد خلیفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند، مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلّی رفتند و دست به دعا برداشتند ولی باران نیامد، روز چهارم جاثلیق (پیشوای اسقفان مسیحی) همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت، یكی از راهبان هر وقت دست به سوی آسمان بلند میكرد بارانی درشت فرو میبارید. روز بعد جاثلیق همان كار را كرد و آن قدر باران آمد كه مردم دیگر تقاضای باران نداشتند؛ همین موجب شگفتی ونیز شك و تردید وتمایل به مسیحیت درمیان بسیاری از مسلمانان شد و جامعه اسلامی در آستانه یك بحران سرنوشت ساز و خطرناك قرار گرفت.
این وضع برخلیفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسكری علیه السلام فرستاد و آن گرامی را از زندان آوردند. خلیفه به امام عرض كرد: امت جدّت را دریاب كه گمراه شده اند!
امام فرمود: از جاثلیق بخواه كه فردا سه شنبه به صحرا بروند. خلیفه گفت: مردم باران نمی خواهند بنابراین به صحرا رفتن چه فایده ای دارد؟ امام فرمود: برای آنكه انشاءالله شك و شبهه را برطرف سازم. خلیفه فرمان داد و پیشوای اسقفان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام علیه السلام نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمدند. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند، آسمان ابری شد وباران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینّی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوان های آدمی یافتند، امام استخوان را گرفت و در پارچه ای پیچید و به راهب فرمود: اینك طلب باران كن. راهب این بار هم دست به آسمان برداشت اما ابر كنار رفت و خورشید نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:
این استخوان چیست؟ امام علیه السلام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است كه از قبور برخی از پیامبران برداشته اند و استخوان پیامبری ظاهر نمیشود جز آنكه باران می آید. امام را تحسین كردند و استخوان را آزمودند دیدند همانطور است كه امام می فرماید.(24)
عبدالكریم تبریزی
/-%-//-%-//-%-//-%-//-%-//-%-//-%-//-%-//-%-//-%-//-%-/
1 ـ بحارالانوار، ج50، ص236.
2 ـ منتخب التواریخ، ص828؛ بحارالانوار، ج50، ص236؛ اصول كافی، ج1، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی علیه السلام .
3 ـ اعلام الوری، ص370.
4 ـ بحارالانوار، ج50، ص304.
5 ـ وفیات الائمه، من علماءالبحرین و القطیف، ص410.
6 ـ اصول كافی، كتاب الحجة، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی، ح3.
7 ـ مستدرك الوسائل، ج3، ص243. مستدرك سفینة البحار، ج9، ص220.
8 ـ اصول كافی، كتاب الحجة، باب مولد ابی محمدالحسنبن علی علیه السلام ، حدیث1؛ الارشاد، ج2، ص321.
9 ـ همان، ح8؛ الارشاد، ج2، ص330.
10 ـ المناقب، ج4، ص424و 425؛ بحارالانوار، ج50، ص311 و ج 10، ص392.
11 ـ كشف الغمه، ج2، ص424.
12 ـ آل عمران/ 28.
13 ـ بحارالانوار، ج50، ص269.
14 ـ فاطر/ 32.
15 ـ الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج 2، ص 687؛ بحارالانوار، ج 50، ص 259.
16 ـ بحارالانوار، ج50، ص316 و 317.
17 ـ واقفیه كسانی هستند كه تا امام هفتم را قبول دارند و به امامان بعدی ایمان ندارند.
18 ـ الخرائج و الجرائح، ج2، ص685.
19 ـ دیه قتل خطائی بر عهده عاقله از خویشاوندان قاتل است. عاقله، برادران، عموها، پسربرادر و پسر عمو و پدر و فرزند قاتل است.
20 ـ پیشوای یازدهم، ص24 و 25.
21 ـ رجال نجاشی، ص447.
22 ـ انوار البهیه، ص220؛ بهجةالآمال، ج5، ص419.
23 ـ المناقب، ج4، ص427 و 428؛ مستدرك الوسائل، ج12، ص214.
24 ـ پیشوای یازدهم، ص22، به نقل از احقاق الحق، ج12، ص464.
نظرات شما عزیزان: